آبان ۱۵، ۱۳۸۷

مصاحبه با خردی لمپارت کارگردان اسپانیایی


صنعت سینما در اسپانیا تا به آنجا پیشرفت کرده که هم اکنون مراحل فیلمبرداری اولین فیلم 3 بعدی به اسم (داستان جادوئی) tale The magic با شرکت بازیگران مطرح در اسپانیا مانند خانم ها لئونور Leonor Watling، ورونیکا Veronica Blume و آقای آدریا کیادوAdria Collado، در بارسلونا انجام می شود. نویسنده و کارگردان این فیلم روزنامه نگار کاتالانی خردی لمپارت Jordi Llompartاست که این فیلم را با الهام گرفتن از فیلم قبلی اش به اسم قلبی روی شن
(El Corazon sobre la arena ) که آنرا به طور انحصاری در مورد دخترش خانا ساخته بود، نوشته است. البته باید یاد آور شد که آقای لمپارت سال گذشته دختر 10 ساله اش را در سانحه تصادفی در آفریقا از دست داد.مراحل قبلی فیلم برداری این فیلم در نامیبیا و آفریقای جنوبی انجام شده و هم اکنون ادامه مراحل آن در بارسلونا انجام می شود. شاید علت نامیدن این فیلم به زبان انگلیسی با هدف بین المللی شدن آن باشد.
داستان فیلم در مورد دختری 10 ساله اهل بارسلونا که در خیابان با پسری 12 ساله و آفریقایی آشنا می شود و آنها با هم به سفری خیالی به بیابانی در نامیبیا می‌روند. در طول این مسیر با حیوانات مختلفی آشنا می شوند همچنین با یک پری که به سئوالات آنان در مورد مفهوم بودن در این دنیا پاسخ می دهد. بازیگر نقش خانا Eva Gerretsen و آن پسر Michael Van Wyk که هر دو از بومیان آفریقایی هستند. همچنین شخصیت پری در فیلم را خانم واتلینگ بر عهده دارند که در اینجا عنوان ارتباط دهنده بین دنیای واقعی و دنیای خیالی این دو کودک را دارد و برای آن دو به مانند هدیه ای ارزشمند است. کارگردان در مورد اهمیت این فیلم بیان می دارد که اولین تولید اسپانیایی است که به صورت 3 بعدی[1] ساخته می شود و در اروپا تعداد فیلمهایی که بدین فرم ساخته شده انگشت شمار است. برای نمایش این فیلم نه تنها از سالن های [2]Imax بلکه از سالنهای معمولی و همچنین سالنهای سینمایی دیجیتال نیز می توان استفاده کرد. هزینه این فیلم مبلغی حدود 10 میلیون یورو بر آورد شده است اکنون که مراحل فیلم بر داری در بارسلونا صورت می گیرد حدود 60 بازیگر حرفه ای و 250 سیاهی لشکر حضور دارند و از جاهایی مثل ساحل و بیمارستان Sant Pau و برخی خیابانها در بارسلونا به عنوان لوکیشن استفاده می شود. بعد از اتمام فیلم برداری مرحله تولید آن برای انجام کارهای فنی و افکتهای تصویری به منظور ساخت دنیای خیالی به مدت 10 ماه به طول خواهد انجامید و در نهایت در سپتامبر سال 2009 به اکران در خواهد آمد.
به این منظور گفتگوی با کارگردان فیلم انجام شده که در زیر مشاهده می نمایید.
[1]- منظور از تصویر 3 بعدی این است که با استفاده از 2 دوربین که به صورت همزمان از یک تصویر گرفته می شود باعث باز آفرینی دید چشم سمت راست و دید چشم سمت چپ می شود به این ترتیب بعد سومی ایجاد می شود که تصویر را برای ما واقعی تر جلوه می دهد
[2]- Imax: یک سیستم نمایش سینمایی ایجاد شده توسط انجمن کانادایی Imax به معنی تصویر بزرگ که برای شفافیت و
بزرگ نمایی هرچه بیشتر تصاویر سینمایی به کار می رود با این سیستم شفافیت تصویر 10 برابر بیشتر از حد استاندارد
می باشد همچنین سیستم صدا بدین گونه است که از شش کانال مجزا از فیلم صدا پخش می شود و حالتی ایجاد می گردد که
گویی انسان در آن صحنه قرار دارد.
مصاحبه هلنا گارسیا ملرو Helena Garcia Melero با کارگردان سینما، تهیه کننده و روزنامه نگار خردی لمپارت
(Jordi Llompart) در تابستان 2008
- در مورد داستان فیلم برایمان بگویید؟
- داستان درباره دختر بچه ای اهل بارسلون و پسربچه ای اهل آفریقا و بیمار و همچنین خانه به دوش است، که دلش می‌خواهد به سرزمینش نامیبیا بازگردد و دختر هم در این سفر همراه اوست. به این ترتیب به آفریقا می‌رسند و در طول سفر با حیوانات مختلفی آشنا می‌ شوند كه دارای قدرت درک و تکلم هستند.آنان بدنبال ایجاد ارتباطی احساسی و شاید نوعی ارتباط روحانی با دنیای خیالی پیش رویشان باشند. البته نمی‌خواهم از کلمه روحانی، سوء تعبیر شود.
ـ متوجه منظور شما شدم.
ـ در واقع تاکید آن روی مثبت حالت روحانی و نگرش خوش بینانه به آن است. سفری به دنیای خیالی واقع در آفریقاست. داستانی شبیه به آلیس در سرزمین عجایب و شازده کوچولو است. شخصیت اصلی این فیلم، دختری است که برای کشف مفهوم زندگی و علت بودن در این دنیا به آفریقا سفر می‌کند و البته در حین آن به بازی کردن و تصورکردن مسائل مختلف نیز می پردازد.
ـ این دختر چند ساله است؟
ـ ده ساله.
ـ هم سن دخترتان البته اگر زنده بود. اینطور نیست؟
ـ بله.
ـ آیا این فیلم ادامه‌ی داستان قلبی روی شن است؟
ـ بله، به نوعی می‌شود گفت که رگه‌هایی از آن داستان در این فیلم وجود دارد. فیلم دارای یکسری منظومات روایتی متفاوتی و داستانی تکاملی است. آن دختر شخصیتی متفاوتی را انتقال می‌دهد که کسی فکر نکند شخصیت اصلی این فیلم همان خانا دختر من است. در کل نمی‌خواهم این فیلم پیامی شخصی و خودخواهانه ارائه دهد بلکه تماماً برعکس است.
ـ برای چه گروههای سنی ساخته شده است؟
ـ برای بچه‌ها و همچنین تمام کسانی که هنوز کودک درونشان زنده است. فکر کنم که پدران زیادی در کنار فرزندانشان به تماشای این فیلم بپردازند.
ـ آیا شما بعد از تصادف دخترتان به احوالات کودکی روی آوردید؟
ـ بله وقتی در طول زندگی از مسئله‌ای رنج می‌برید و همچنین کسانی که شرایطی مشابه من دارند، آنچه که انجام می‌دهی این است که به کشف و کندو کاو می‌پردازی ولی نه با تفکر ت بلکه با احساست. در واقع خودت را رها می‌کنی، بیشتر از احساساتت فرمان می‌بری، با عالم هستی رابطه برقرار می‌کنی، مراحل زیادی را طی می‌کنی و اولین آن دست کشیدن از این دنیاست.
ـ با وجود این در داستان فیلم قلبی روی شن خوش‌بین بودید.
ـ بله. ولی اشتباه نشود، این خوش‌بینی من نیست بلکه خوش‌بینی آن دخترک است. خوش‌بینی من حالت انتقادی دارد. مثلا وقتی می‌گویم : من باید شنا کنم. این یک خوش‌بینی اجباری است. همه‌ی بچه‌ها خوش‌بینی را به راحتی انتقال می‌دهند، وقتی آنها را از دست می‌دهیم تازه آنچه که از آنها یاد گرفته بودیم را به یاد می آوریم. در‌آن داستان من فقط احساسات دخترم را به فرم و قالب فیلم درآوردم. گاهی وقتها فکر می‌کنم که من آن را ننوشتم بلکه او نوشته است. هیچ تمرین ادبیاتی نداشتم. اجازه دادم تا او همه چیز را به من بگوید و در ارتباط با او بودم. اصلا نه نگران ریتم داستان و نه نگران ویرایش جمله‌ها بودم.
ـ در داستان، دخترک از پری سوال کرد «مفهوم وجود داشتن چیست» و پری پاسخ داد «یعنی چند صباحی زنده ماندن »
ـ یعنی زندگی، آماده شدن برای مردن است. طبق این دیدگاه آنهایی که می‌دانند زندگی کردن چیست، آنهایی هستند که می‌دانند باقی ماندن در چند صباح چیست زیرا کسانی هستند که خودشان را برای مرگ آماده می‌کنند به این معنی که مرگ را زوال نمی دانند بلکه نوعی بقا می پندارند . مرگ همیشه همراه ماست. مانند خود من که دیگر مانند گذشته از مرگ نمی‌هراسم. .
ـ چه کسانی به شما کمک کردند؟
ـ دوستانم، دکترها، جمیعاً همه. ولی اجازه دادم که بیشتر احساسم مرا راهنمایی کند. تنهایی باعث می‌شود که نظرت به خودت بیشتر معطوف شود. همیشه تفسیر زندگی از دیدگاه فلسفه‌ی مشرق زمین به من کمک زیادی کرده است. تمام مذاهب کمک می‌کنند ولی آنچه که تو را وادار به کشف می‌کند در درون توست یعنی آن، حس جستجو است.
ـ فیلمنامه را هم شما نوشتید؟
ـ بله. اگر جاهایی نیاز به تغییر داشته باشد آن را به دیگری می‌دهم. نکاتی هست که باید توسط کارشناسان فنی اصلاح شود زیرا مثلا به من می‌گویند «این قسمت مفهوم طنز ندارد و یا در حال فیلم برداری نسخه شماره بیست و دو فیلمنامه هستی.»
ـ کارکردن با بچه‌ها چطور است؟
ـ بسیار لذت‌بخش. اینکه بچه‌ها کاملا مفهوم فیلم را حتی بیشتر از بزرگترها درک کرده‌اند، غیرقابل باور است.
ـ آیا این بچه‌ها تجربه سینمایی هم داشته‌اند؟
ـ بله. نقش‌ها را بین صد تا از بچه‌های نامیبیایی تقسیم کردیم. باید سه ماه دور از دنیای خودشان می‌بودند. در وسط بیابان چادرهایی را برپا کردیم، درست مثل برپایی سیرک شده بود. من مثل معلمی برای بچه‌ها بودم که برای ادامه‌ی ترم تحصیلی مدرسه به بیابان آمده بودیم. ساعاتی را به فیلم برداری کردن می‌گذراندیم، ساعاتی استراحت می‌کردیم و ساعاتی نیز به تحصیل می‌پرداختیم.
ـ و وقتی این فیلم تمام شود .......
ـ دوباره به زمان حال برمی‌گردم. این اشتباه است که آدم یک چشم‌اندازی برای خودش بسازد زیرا بعداً زندگی آدم را به مسیرهای دیگری می‌برد. اگر نتوانی به آنچه که پیش‌بینی کرده بودی برسی،‌آنوقت دچار ناکامی‌های بزرگی می‌شوی.
مترجم: سیده فاطمه مرتضوی
ویرایش: محمد مهدی رضائیان





۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام .......عالی بود..فکر کنم فیلم جالبی باید باشه!!!البته به نظرم اون سیر خیالی که با حیوانات سخنگو در این فیلم ،وجود داره وبقیه ماجراااااااااااا جالبتر از همه قسمت فیلم باشه.چون معمولا در روند تخلی فیلمها مطالب جذابتر به نظر میاد وبیشتر از واقعیت داشتن اونها، جلوه گر میشه.دستتون درد نکنه.(از مترجم جوان خودمون هم تشکر میکنم،ترشی نخوری یه چیز ی میشی!!!!!)