دی ۲۹، ۱۳۸۷

مصاحبه اختصاصی 40چراغ با فرناندو سورنتینو‌(‌قسمت آخر)




برای این نویسنده آرژانتینی جایزه نوبل هیچ ارزشی ندارد. او بر این باور است که آن را به هر فرد شایسته و غیر شایسته‌ای می توان اهدا کرد‌:‌(( از نظر من نوبل ادبی مانند انتخاب ملکه زیبایی زنان دنیاست.هیچ اهمیتی ندارد به جز مبلغی پول که برنده دریافت می‌کند.‌)) سورنتینو به همین دلیل نوبل گرفتن توسط یک ایرانی را دور از ذهن تصور نمی‌کند، با این توضیح که این جایزه به هیچ وجه، نویسنده خوب و بد را ازهم مشخص نمی‌کند.
مثل همه مصاحبه‌ها، از سورنتینو می پرسیم که در حال انجام چه کاری است و چه کتابی در دست نگارش دارد. او از دست مترجم‌های آثارش گلایه می‌کند و می‌گوید‌:‌
(( تقریبا هیچ وقتی برای نوشتن داستان جدید ندارم. به طور مداوم باید پاسخگوی سوالاتی باشم که متر‌جم‌ها هنگام ترجمه داستان‌هایم برایشان پیش می‌آید. زمان‌های زیادی را صرف نوشتن کار‌های نیمه ادبی می‌کنم با وجود این باید بگویم این کار برایم مشکل ساز نیست.‌))
حالا که جوابهای این نویسنده آرژانتینی را می‌خوانیم، این تصور برایمان پیش می‌آید که خوب شد سئوال‌های بیشتری طرح نکردیم، و گرنه نویسنده در گفتگوی بعدی‌اش، روزنامه‌نگارها را هم در کنار مترجم‌ها قرار می داد.
فرناندو سورنتینو از زبان خودش:

متولد هشتم نوامبر سال 1942 در بوئنوس آیرس هستم.

قسمت اعظم دوران کودکی و نوجوانی ام را در میدان خاکستری رنگی گذراندم که به خیابانهای سانتافه، خوان ب. خوستو، کوردوبا و دورگو منتهی می شد.

در دوران جوانی کارمند ساده یک شرکت بودم. در دوره‌ای نسبتا طولانی که به تدریج از جوانی فاصله می گرفتم در دبیرستان‌های مختلف معلم زبان و‌ ادبیات بودم. به طور کلی در بین شاگردان و همکارانم به عنوان آدم خوب و خوش مشربی شناخته می شدم.

سعی می کردم اوقات استراحت بین ساعات کارم را با نوشتن و مطالعه پر کنم.

شخصا زیبائی شعر را ستایش می کنم اما استعداد کافی برای نوشتن شعر زیبا را ندارم. تمام شعرهای دوران جوانی ام را بدون پشیمانی از بین بردم، زیرا به نظرم معقولانه نبود که به زشتیهای دنیا اضافه کنم.

در عوض از داستانهایی که خلق کرده‌ام بسیار راضی هستم. بنا به عقیده افراد صاحب نظر، در ادبیات داستانی من ترکیب جالبی از طنز و فانتزی وجود دارد که بعضا به صورتی متناقض و درعین حال باور پذیر جریان دارد.

در کل، من با خودم خیلی راحت هستم. هیچ علاقه ای به اینکه بخواهم عضو گروه یا تشکلی ادبی باشم یا اینکه عضو انجمن‌هایی که جملگی در سطحی نازل قرار دارند و کارشان مجیز خوانی و خود ستایی است، ندارم. در ضمن اقرار می کنم که همیشه هوادار پرو پا قرص و دو آتیشه تیم فوتبال راسینگ کلاب شهر بندری آویاندا هستم.

بیش از نوشتن، خواندن را دوست دارم و در واقع در امر نوشتن پر کار نیستم به طوری که به نسبت چهل سالی که به نوشتن اشتغال داشته‌ام، سیاهه آثار‌م چندان طولانی نیست.

من نیز همانند سایر نویسنده‌ها جوایز متعددی را از آن خود کرده ام.
در یک کلام، کم و بیش از کار خودم راضیم.

سیده فاطمه مرتضوی

با تشکر از زحمات بی دریغ سجاد صاحبان زند

هیچ نظری موجود نیست: