آذر ۲۵، ۱۳۸۷

مصاحبه اختصاصی 40چراغ با فرناندو سورنتینو‌(‌قسمت اول‌)


نوبل هیچ ارزشی برایم ندارد

------------------------------------------------------------------------------------

درست روزهای اول کارمان در چلچراغ بود. همان طور که بعدها هم همه تلاشمان این بود که نویسنده‌های تازه‌تری را معرفی کنیم، مدام در تلاش و جستجو بودیم تا گفتگو و یا داستانی از نویسنده‌های کمتر شناخته شده در ایران منتشر کنیم. به گمانم تا حد زیادی هم در کارمان موفق بودیم. شاهد این ادعا، نامه‌هایی بود که به دفتر مجله می‌رسید و مطالبی که در هفته‌های بعد در برخی از نشریات مطرح می ‌شد. ما توانستیم چند نویسنده را معرفی کنیم. فرناندو سورنتینو یکی از این نویسنده‌ها بود. داستان‌های او را هرچند ما برای اولین بار منتشر نکرده بودیم، اما ما جزو اولین‌ها بودیم. روزی مترجم نشریه، داستانی از سورنتینو را برای انتشار آورد. خیلی هیجان زده بود. هرچه از او می خواستیم تا تعریف کردن داستان را بگذارد برای وقتی دیگر و اجازه دهد به کارمان برسیم، به گوشش نمی رفت، تا همه تسلیم شدیم. نتیجه کار برای همه ما رضایت‌بخش بود. کارها بر زمین ماند تا داستان به اتمام رسید، داستان مردی که کسی دنبالش و به سرش می کوبید. اسم فرناندو سورنتینو در ذهنمان ماند، اما جستجوهای اینترنتی برای یافتن اطلاعاتی بیشتر درباره او خیلی به دردمان نخورد، تا چند وقت پیش که پست الکترونیکی او را یافتیم. چند زمانی را صرف یافتن پرسش‌هایی مناسب گذراندیم و ار آنجا که تقریبا این نویسنده خیلی راحت حاضر به گفتگو با نشریات می شود، طرح این سئوال‌ها خیلی آسان نبود. مسئله زبان و فرهنگ متفاوت هم مطرح بود. اما ما سئوال‌هایمان را طوری طرح کردیم تا برداشت یک نویسنده اسپانیایی زبان را از ایران نشان دهیم و همچنین از او درباره کارهایش و چگونگی شکل گیری آنها، پرسیده باشیم، اما به طور قطع، این سئوال‌ها،همه آن چیزهایی نیست که می خواهید از سورنتینو بدانید.

سیده فاطمه مرتضوی

------------------------------------------------------------------------------------
به عنوان اولین سئوال از او پرسیدیم که ((وقتی کلمه ایران را می شنود، اولین چیزی که به ذهنش می رسد چیست؟))جواب سورنتینو در این مورد آشنا بود. او در جواب ما گفت‌:‌((‌همیشه نام ایران پیوند خورده با سرزمین بزرگ پارس همراه با پادشاهان قدرتمندی همچون کورش کبیر، داریوش، اردشیر و خشایار. ولی کاملا بر این مسئله واقفم که امروزه دیگر ایران با ویژگی‌های جدیدش حکومت پادشاهی ندارد و کشوری مسلمان است.))
این نویسنده اسپانیایی زبان از چاپ داستان هایش در ایران مطلع است. احتمالا او از وضعیت (( کپی رایت)) در ایران هم با خبر است.یعنی می داند که مترجم ایرانی برای انتشار و ترجمه یک کتاب، نیازی به اجازه از نویسنده و ناشر اصلی کتاب ندارد. او با فروتنی خاص خود، از این که داستانهایش به فارسی ترجمه شده، اظهار خوشحالی می کند و می‌گوید: ((می دانم که کتاب کاملی از من به فارسی ترجمه نشده اما داستان های زیادی از من در ایران به چاپ رسیده و به همین اندازه هم برای من بسیار شوق آور و غرور آمیز است.))
در سئوال بعدی از فرناندو سورنتینو می‌خواهیم که (( تصور کند کسی داستانهایش را به زبانی که قطعا برایش آشنا نیست. می خواند.)) و از او می پرسیم که در این لحظه چه حسی بهش دست می دهد؟ او در جواب می گوید :‌(( با وجود آنکه زبان های متفاوتی در دنیا وجود دارد، هر خواننده برای خود دارای شخصیتی است با ویژگی های خاص خودش. بنابراین جایگاه انسان ها برای من قابل درک و بسیار قابل احترام است و از این موضوع لذت می برم.))
ادامه دارد...........
سیده فاطمه مرتضوی

۲ نظر:

ناشناس گفت...

یا عماد من لا عماد له
با سلام .... خدمت همه دوستان خوبم و مهربانم این عید برزگ را تبریک عرض می کنم . سعدی عزیزم می فرماید :
حاجي عاقل طواف چند كند هفت بار
حاجي ديوانه ام من نشمارم طواف
تو پرده پيش كشيدي و ز اشتياق جمالت
ز پرده ها بدر افتاد رازهاي نهاني
به عنوان هدیه اجازه بدهید تصویری را تقدیم نمایم و آرزو نمایم تا همگی در این نم نم بارش برف عاقبت به خیر شویم . لینک دریافت تصویر :
http://i38.tinypic.com/ka31co.jpg
با سپاس


ای بابا شما هم که چلچراغی هستین ...
پس انشاللهتوی جشن شب یلدا می بینمتون ....

ناشناس گفت...

Muchas gracias, Fátima. Ya la vi y me parece muy bonita.
FerS