(Mi último artículo publicado en la semanal 40cheragh por la muerte de Saramago)
La manera de ver de José Saramago la vida, es un desafío muy profundo para la mente. En una época en la que todos los conflictos y enfrentamientos políticos están sucediendo por el fundamentalismo, que una persona con coraje esté con su postura crítica frente a este tema insistentemente, así como que con su novela controversial El Evangelio según Jesucristo no admitida al Premio Europa de Literatura en 1993 por influencia del gobierno de Portugal, deje su casa y marche a las Islas Canarias, de hecho con este movimiento quería protestar contra las decisiones del Gobierno. Irónicamente, el 84 por ciento de los portugueses son seguidores de catolicismo y la Iglesia de Roma! Por supuesto, la interpretación de la gente después de leer un libro no es similar. En cualquier caso, su elección como Premio Nobel en 1998 por el libro de la ceguera provocó la ira y el dolor del liderado católico del mundo. Aunque solía usar en sus novelas la alegoría y la metáfora, al mismo tiempo, no podía ignorar la realidad circundante y decir no nada. Cómo podía olvidar la pobreza, que le había hecho daño en su infancia? Tal vez todo lo que quería decir Saramago es que aquellos que se sientan en el poder hacen todo de mal en el nombre de la religión porque quieren permanecer en su poder. El mal uso de esta creencia humana en el pasado y actualmente, ha causado muchos desastres en el mundo, por eso es posible que la religión sea en su opinión el primer paso de la injusticia en cada rincón del mundo! Sin embargo, Saramago vivó muchos años con estos preocupaciones y escribió sobre ello y por ultimo terminó su vida con sus dolores pensando sobre la gente pobre e inocente del mundo.
Seyedeh Fatemeh Mortazavi
40cheragh, 26/06/2010
----------------------------------------------------------------
جایی به من بده تا از پشت عینک تو به دنیا نگاه کنم
(آخرین مطلب چاپ شده من در هفته نامه چلچراغ به مناسبت درگذشت ژوزه ساراماگو)
نوع نگاه خوزه ساراماگو به زندگی ذهن را به چالشی تامل برانگیز میکشاند. چگونه است که در عصری که تمام کشمکشها، درگیریها و زد و بندهای سیاسی بر سر بنیاد گرایی به وقوع می پیوندد، کسی با شهامت تمام در موضع منتقدانه خود نسبت به این موضوع اصرار ورزد به طوریکه با معرفی نشدن رمان جنجال بر انگیزش، انجیل به روایت عیسی مسیح، از طرف دولت پرتغال به جشنوارۀ جایزه ادبی اروپا در سال 1993، خانه و کاشانه را ترک گفته و خود را به جزایر قناری تبعید می کند در واقع با این حرکت مراتب اعتراض خود را به حکومت و تصمیماتش اعلام می کند . جالب اینجاست که 84 درصد مردم پرتغال پیرو مذهب کاتولیک و پیرو کلیسای رم هستند! البته همیشه برداشت افراد بعد از خواندن یک کتاب، مشابه نیست. در هر صورت، ساراماگو تا به آنجا پیش رفت که انتخاب وی به عنوان برنده جایزه نوبل در سال 1998 برای کتاب کوری, تاسف و خشم رهبر کاتولیکهای جهان را برانگیخت. با وجودیکه در رمانهای خود بیشتر از حکایت و تمثیل استفاده می کرد، در عین حال نمی توانست واقعیت اطراف خود را نادیده بگیرد و از کنار آنها با سکوت بگذرد! مگر می توانست فقری را که در کودکی آزارش داده بود از خاطر ببرد؟ شاید تمام حرف ساراماگو این باشد که کسانی که در مسند قدرت می نشینند، تحت لوای مذهب به هر عمل ضد انسانی دست می زنند و آنها را موجه جلوه می دهند تا همچنان در جایگاه و پایگاه قدرت خود باقی بمانند. سوء استفاده ابزاری از این اعتقاد بشری چه در گذشته و چه در زمان حال فجایع بسیاری را به دنبال داشته است که شاید مذهب را در نظر وی به کلنگ اول تمام بی عدالتیها در هر گوشه از دنیا تبدیل کرده باشد. به هر حال، ساراماگو سالهای سال با این دغدغه زیست و این تشویشها را به روی کاغذ آورد و در نهایت، دلواپسیهای دیروز و امروزش را در مورد مردمان فقیر و بیگناه برای همیشه با خود به اعماق خاک برد.
سیده فاطمه مرتضوی
چلچراغ پنجم تیرماه 1389
با تشکر از سجاد صاحبان زند